چرا جامعه پس از کشتار ۶۷ سکوت کرد؟

مرداد و شهریور سال ۶۷ فصل خونین دیگری به تاریخ سیاسی معاصر ایران افزوده شد. شمع یادمان جانباختگان دهه ۶۰ با شعله کم‌سویی روشن شد؛ ابتدا از مادران خاوران، بعد مادران پارک لاله آنان در تمام این سه دهه سکوت نکردند، اما امکان بروز اعتراض در فضای عمومی و به طور گسترده نیافتند.

امروز پس از پیوند آن با تلاش‌هایی مثل ایران تریبونال، سازمان‌های حقوق بشری، نگارش ده‌ها کتاب، مقاله، فیلم و کوشش بازماندگان و خانواده‌های قربانیان این شمع به مشعل تنومند جهانی تبدیل شده که نمی‌توان آن را نادیده گرفت. حاضر به سکوت و خاموشی نیستند و در پی دادخواهی‌اند. این مشعل سایه خود را بر آگاهی نسل‌های گوناگون نیز افکنده است و بی‌تردید در فردای جمهوری اسلامی موزه خاوران به عنوان نماد همه جانباختگان راه آزادی برافراشته خواهد شد.

به قول هوارد زین «مردمی که تاریخ خود را ندانند انگار امروز متولد شده‌اند». زنده نگه‌داشتن یاد کسانی که در راه آزادی جان باختند، تنها برای دادخواهی نیست بلکه برای یادآوری ‌و جلوگیری از عدم تکرار سرکوب نیز هست.

اصولا دادخواهی موضوع بازماندگان است. جانباختگان را نباید تنها تجسم قربانی خشونت حکومتی نگریست بلکه به عنوان معترضینی نگاه کرد که برای آرمان‌هایی مثل آزادی و عدالت اجتماعی مبارزه کردند و در مقابل یورش حکومتی ایستادند، مقاومت کردند، اما به طور مقطعی شکست خوردند و به عقب رانده شدند. دردناک‌ترین بخش روایت، سکوت جامعه در پس این کشتار بود که خانواده‌ها و بازماندگان دهه ۶۰ و کشتار ۶۷ بعد از این زخم عمیق تجربه کردند. پرسش‌های کلیدی: شکل‌گیری زمینه‌های اجتماعی – اقتصادی سرکوب دهه ۶۰ چه بود و چرا جامعه در مقابل این کشتار خاموشی اختیار کرد؟ چرا کشتار ۶۷ پروژه مخفی حکومتی بود؟ چرا جامعه‌ای که در پس تجربه یک انقلاب سربرآورده بود و می‌خواست سرنوشت خویش را در دست بگیرد، در مقابل جنایت ماشین دولتی سکوت کرد؟

سازوکار رژیم‌های تمامیت‌خواه

آنا هارنت نظریه‌پرداز سیاسی (۱۹۷۵-۱۹۰۶) بین حکومت استبدادی و توتالیتر (تمامیت‌خواه) تمایز قائل است، او دو ویژگی ترور و ایدئولوژی را برای منطق دولت توتالیتر می‌شمارد. به علاوه از عوامل دیگری مثل افول دولت و ملت، سلطه امپریالیسم و انباشت سرمایه نیز نام می‌برد.

از سوی دیگر این پژوهشگر آلمانی نتیجه این شرایط را تنهایی و قطبی شدن فرد در جامعه می‌داند که فضای سیاسی را یکسره منهدم می‌کند. بنابراین یکی از ویژگی حکومت توتالیتر مطیع بودن هوادارن است. حکومت توتالیتر به دست انسان ساخته شده است، هیچ نیروی آسمانی آن را هدایت نمی‌کند. هارنت از نقش برجسته اوباش، لایه‌های رانده شده و حاشیه‌نشین اجتماعی و باندهای تبهکار در چنین حکومت‌هایی نام می‌برد.

اگر در دوران نازیسم آلمان با وجود عقلانیت و تمدن این کشور با یورش حکومت توتالیتر به یهودیان، کولیان، همجنس‌گرایان و کمونیست‌ها روبه‌رو بودیم، در جمهوری اسلامی با هجوم حکومت توتالیتر به کمونیست‌ها، مجاهدین، دگراندیشان و دگرباشان و ملی مذهبی‌ها مواجه‌ایم. اگر در آلمان، مذهب نقشی در ماشین کشتار نداشت و عقلانیت سیاسی را به پرسش نگرفت؛ در جمهوری اسلامی دین یکی از ابزار مطیع کردن بی‌چون و چرای هوادارانش است. هوادارانی که به خاطر اعتقادات مذهبی پرسش‌گری ندارند و نقش لایه‌های رانده شده و باند‌های تبهکار را به خوبی اجرا می‌کنند.

فراموش نکنیم که به شهادت بسیاری از زندانیان سیاسی در ایران دهه ۶۰ شکنجه‌گران، شلاق را به خاطر رضایت خدا بر بدن محکومین فرود می‌آوردند.

زمینه‌های اجتماعی سرکوب‌های دهه ۶۰

بدون آگاهی از تاریخ سیاسی – اقتصادی دهه ۶۰ کنکاش در مورد وقوع سرکوب این دهه امکان‌پذیر نیست. جمهوری اسلامی از دل یک انقلاب بیرون آمده بود، به همین دلیل امکان به عقب راندن مردمی که طعم آزادی را چشیده بودند و برای خواسته‌هایشان بیرون آمده بودند، به این سادگی نبود.

جنگ هشت‌ساله ایران و عراق کمک زیادی به روند سرکوب به مثابه بهانه‌ای برای استحکام نظام کرد. از نظر اقتصادی با کوپنی شدن مواد غذایی و سوخت شرایط تنگ‌تر شد. با وجود مصادره اموال اقشار ثروتمند حکومت سابق به نفع سازمان‌هایی مثل بنیاد مستضعفان، بنیان‌های سرمایه‌داری در ایران دست‌نخورده باقی ماند و پس از آن در دوران حکومت رفسنجانی با سیاست تعدیل اقتصادی فشار بر طبقات فرودست بیشتر شد.

به روی کار آمدن اسلام در نهاد قدرت سیاسی که در همه حوزه‌های خصوصی و عمومی مردم می‌خواست تسلط پیدا کند، به نوعی هویت جمعی دامن زد که همه اقشار در آن شرکت نداشتند. اشتباه تاریخی چپ سنتی ایران که پشت سر خمینی صف کشید و نتوانست یک پیشنهاد متفاوت و مترقی را در مقابل چشم جوانان و خواستارانش ارائه کند، به زمینه‌های ذهنی سرکوب یاری رساند.

به همه این عوامل عینی، ماشین خشونت دولتی اسلام بنیادگرا را باید افزود که حاضر بود به هر قیمتی حتی اگر خون در خیابان‌ها جاری شود، اگر طناب‌های دار را بر گردن معترضین بیفکند و مخالفان را در خارج از کشور ترور کند، حکومت را حفظ کند. حتی افشاگری‌های منتظری او را به خارج از چرخه قدرت پرتاب کرد. حفظ نظام به هر قیمت، واقعیتی که امروز نیز شاهد آنیم.

شاید پاسخ دردناک سکوت جامعه را نیز در همین سطور بتوان توضیح داد، ترس، ترور و کشتار پاسخ هر اعتراض و هر عزاداری بود. جامعه‌ای که در پس آن کشتار به نوعی اخته شده بود، فرمانبردار شده بود، ترجیح داد به پستوها برود تا خود را حفظ کند و سال‌ها طول کشید تا حاضر شد دوباره قد راست کند. در یک قرارداد نانوشته، ارکان قدرت به همراه اصلاح‌طلبان حکومتی در این سکوت و لاپوشانی این جنایت شریک شدند.

چرا پروژه ۶۷ مخفی بود؟

به شهادت جان به‌دربردگان کشتار ۶۷ این پروژه به عنوان هیات عفو به جای هیات مرگ در ابتدا در زندان‌ها ظاهر گشت. تلویزیون را از بندها بردند، ملاقات‌ها قطع شد، روزنامه‌ها دیگر نیامد، حتی از ۵ مرداد تا ۱۵ شهریور ۶۷ کسی به بهداری برده نشد. این یعنی قطع کامل زندان با دنیای خارج. چرا؟ زیرا اولا قرار بود ماشین کشتار در آرامش حداکثر آن‌ها را که سر موضع بودند از بین ببرد. دوم پاپان جنگ، مطمئنا همراه بود با حرکت و خواست جامعه برای رفاه و آزادی به ویژه یک دهه سکوت در پس انقلاب ۵۷.

با پایان جنگ دیگر دلیلی برای نگه‌داشتن این همه زندانی سیاسی در زندان نبود. هر چند حکومت در تبلیغات داخلی می‌گوید که عملیات فروغ جاویدان مجاهدین علت یورش به زندانیان بود، اما پس علت کشتار زندانیان چپ که برخی حتی حکمشان به پایان رسیده بود، چه بود؟ بنابراین حتی در نبود این عملیات، حکومت بهانه دیگری برای هجوم به معترضین می‌یافت. سوم آن که اگر قرار بود پنج هزار زندانی که ابتدا هوادار بودند و در طی یک دهه تبدیل به کنشگر و کادر شده بودند، می‌توانستند سازماندهی یک جنبش اجتماعی مطالبه طلب را در جامعه دامن بزند، به همین دلیل یکی از پرسش‌های کلیدی هیات مرگ از زندانیان این بود: «آیا هنوز سر موضع هستی؟»

تجربه‌های دادخواهی در کشورهای دیگر

به گفته دکترعبدی جوادزاده جرم‌شناس و جامعه‌شناس استقلال قضایی بن‌مایه دادخواهی در همه کشورهایی است که روند انتقال را طی کرده‌اند. به اعتقاد او روند دادخواهی از نظر سیاسی تنها در شرایطی که انتقال قدرت مسالمت‌آمیز باشد و ارکان قدرت به شکل سابق به جای بماند، امکان‌پذیر است و درصورت انتقال قدرت به شکل قهرآمیز به حکومتی که به کلی نهادهای قدرت در آن متفاوت است، دادخواهی از نظر سیاسی منتقی است.

برای مثال در آرژانتین، شیلی و اروگوئه انتقال به صورت مسالمت‌آمیز انجام شد، به این ترتیب افراد کمی دادگاهی شدند. در سال ۱۹۷۸دولت شیلی قانون عفوی را گذراند که از پیگرد قانونی برای جنایت در زمان دیکتاتوری پینوشه بین سال‌های ۱۹۷۳ تا ۱۹۷۸ چشم‌پوشی کرد. در سال ۱۹۹۰ کمیسیون حقیقت‌یاب در این کشور تشکیل و شروع به جمع‌آوری اطلاعات در مورد افراد سیاسی و نقض تخلفات کرد. دو سال بعد سازمان ملی اصلاح و غرامت برای کمک به بازماندگان اعدامیان بنیان گذاشته شد.

رییس جمهور وقت پاتریکو آیلوین (Patricio Aylwin) از حامیان حکومت در استادیوم برای کارهای دولت در زمان دیکتاتوری پینوشه رسما عذرخواهی کرد. کنگره شیلی در سال ۱۹۹۷ لایحه‌ای را تصویب کرد که اموال بازماندگان به آن‌ها برگردد و غرامت دریافت کنند.

زندانیان سیاسی در زمان ترمیم آزاد شدند و برخی به خواست خود کشور را ترک کردند. دولت تصمیم گرفت به ۲۷ هزار نفر از قربانیان که ثبت‌نام کرده بودند برای بقیه طول عمر غرامت بپردازد و آموزش رایگان، مسکن و بهداشت در اختیار آن‌ها بگذارد. دکتر جوادزاده معتقد است در فرهنگ سیاسی ایران سابقه اعاده حیثیت، عذرخواهی و غرامت به قربانیان وجود ندارد: «پیش‌بینی در مورد ایران بسیار مشکل است، بنیان حکومت توتالیتر نه جایی برای مذاکره و نه راه حل مصالحه باقی می‌گذارد. بن‌مایه حکومت اسلامی با خشونت آغشته است و راه حل دیگری امکان‌پذیر نیست.»

پانته‌آ بهرامی – ایندیپندنت فارسی

دیدگاهی بنویسید

لطفا دیدگاه خود را در اینجا بنویسید
لطفا نام خود را در اینجا بنویسید