ارژنگ داوودی، بیش از ۱۳ سال است که در زندان های اوین، رجایی شهر، بندر عباس و زابل رنج مضاعف می برم

 
ارژنگ داودی زندانی سـیاسی که به تازگی به از زندان رجایی شهر به زندان زابل تبعید شده، در زنجیره نامه‌های خود از زندان، این بار بعد از انتقالش به زندان زابل از حبس و رنج مضاعف در زندان های مختلف می نوسید.
 
به گزارش کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی، روز شنبه سوم مهرماه، این زندانی سیاسی از زندان رجایی شهر به زندان زابل منتقل شد. وسایل و لوازم اولیه معیشتی این زندانی سیاسی در حین تبعید به زندان زابل توقیف شد.
 
این معلم و نویسنده زندانی در بخشی از این نامه نوشته: « بیش از ۱۳ سال است که بر اساس احکام ستمگرانه، زندانهای اوین، رجایی شهر، بندر عباس و زابل را یکی پس از دیگری و بالاجبار دوره میکنم، حبس میکشم و رنج مضاعف می برم.»
 
این معلم و نویسنده زندانی پس از سیزده سال حبس، همچنان از حق مرخصی محروم می باشد. این درحالی است که این زندانی سال خورده به دلیل ابتلا به بیماری‌های مختلف و شرایط زندان در وضعیت نامساعد جسمانی به سر می برد.
این زندانی سیاسی درآبان‌ ماه ١٣٨٢ بازداشت و زیر شدیدترین شکنجه‌ها در سلول‌های انفرادی زندان “٣٢٨” سپاه پاسداران، بند دو الف قرار گرفت.
وی از سوی شعبه ٢۶ دادگاه انقلاب، به ریاست قاضی حسن زارع دهنوی (حداد)، به ۱۵ سال زندان تعزیری، ۵ سال محرومیت از حقوق اجتماعی، انفصال دایم از مدیریت مجتمع آموزشی- فرهنگی پرتو حکمت، ٧۴ ضربه شلاق و تبعید به زندان‌های جنوب کشور محکوم شد.
اتهام‌های اصلی «ارژنگ داودی»، راه‌اندازی و تاسیس «جنبش آزادی ایرانیان» و «کنفدراسیون دانشجویان ایرانی» است، هرچند اتهامات دیگری همچون نوشتن «مانیفست ضد نظام جمهوری اسلامی»، توهین به رهبری و بنیانگذار جمهوری اسلامی و مسوولین نظام و روحانیون، توهین به مقدسات، و همکاری با خبرنگار کانادایی «جین کوکان» برای ساخت فیلم مستند «ایران ممنوع» نیز در پرونده ارژنگ داودی وجود داشت.
داودی در سال‌های اخیر به زندان‌های مختلفی تبعید شده است، وی از جمله در زندان‌های اوین، اهواز، بندرعباس و گوهردشت کرج محبوس بوده است.
وی در مدتی که در زندان‌های مختلف دوره محکومیت خود را می‌گذراند، بارها در اعتراض به وضعیت زندان، رفتار زندانبانان و اوضاع سیاسی- اجتماعی ایران اعتصاب غذا کرده است.
این معلم زندانی در دوران سال‌های زندان، بارها مورد شکنجه‌های وحشیانه قرار گرفته و بخشی از بینایی و شنوایی خود را در اثر این شکنجه‌ها از دست داده است.
 
متن کامل نامه‌ی ارژنگ داودی در اختیار «کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی» قرار گرفته است که در پی می‌آید.
 
بیش از ۱۳ سال است که بر اساس احکام ستمگرانه عمال رژیم منحط خامنه ای و شرکا، زندانهای اوین، رجایی شهر، بندر عباس و زابل را یکی پس از دیگری و بالاجبار دوره میکنم، حبس میکشم و رنج مضاعف می برم.
 
در این مدت طولانی، بارها به بهانه های واهی از بندی به بند دیگر انتقال یافته و هر بار نیز بخشی از وسایل ضروری ام را از دست داده و برای مدتی در مضیقه و تنگنا قرار گرفته ام
بمنظور خسته و مستأصل نمودن اینجانب، عمال اطلاعاتی- امنیتی رژیم در بیدادگاههای انقلاب بطور متوسط سالی یکبار دستور انتقال مرا از زندانی به زندان دیگر داده اند و در این رابطه تا کنون ۱۳ بار توسط انواع مزدوران در سپاه، وزارت اطلاعات و یا نیروهای انتظامی جابجا شده ام.
هر بار علاوه بر اینکه بخشی از وسایل ضروری خود را بناچار در زندان جا گذاشته و آنچه ضروری تر بوده را تا درب زندان حمل کرده ام، اما در آنجا نیز مأموران بدرقه به بهانه های گوناگون بخش دیگری از وسایل مرا پس زده اند. روی هم رفته فقط در ۹ مرحله از انتقالهای ۱۳ گانه خود توانسته ام یک دست لباس اضافی، خمیردندان ، مسواک و اینگونه اقلام بسیار ضروری را با خود ببرم.
در سالهای ۹۰ و ۹۳ که بترتیب در تاریخ ۹۰٫۸٫۲۰ از بند ۲۰۹ و ۹۳٫۲٫۱۷ از بند ۲۴۰ زندان اوین توسط عوامل کینه توز وزارت اطلاعات به بندر عباس منتقل شدم، هر دو بار با همان لباسی که بر تن داشتم به زندان مقصد منتقل گردیدم. هر چند که در هر دو وعده قول دادند که وسایل مرا ظرف یک هفته بفرستند اما از آنجا که قول نامردمان قابل اعتنا نیست هرگز منتظر نماندم ولی حد اقل اینکه آنان هزینه ا ی تحت عنوان هزینه انتقال یا به عبارت دقیق تر ”باج” طلب نمیکردند.
اما امسال در تاریخ ۹۵٫۷٫۱ یعنی در سیزدهمین مورد که برای تحمل ۵ سال حبس در تبعید از زندان رجایی شهر به زندان مرکزی زابل انتقال می یافتم پس از بازرسی وسایل مربوطه با دو مأمور بدرقه به مقصد شهر زابل از زندان خارج شدیم ولی چون حاضر به پرداخت باج تحت عنوان هزینه انتقال نشدم، مأموران بدرقه ابتدائأ مرا به یکی از مراکز فرماندهی نیروی انتظامی کرج موسوم به قرارگاه استاندار واقع در میدان سپاه بردند.
در آنجا نیز بعلت امتناع از پرداخت باج بدستور خودسرانه سروان حسین بهاروند مرا بازداشت؟! و به کلانتری ۱۵ فرستادند، تا شاید تحت فشار مجبور گردم که وجه مورد مطالبه لاشخوران نیروی انتظامی بالغ بر یک میلیون و دویست هزار تومان را بپردازم.
نهایتا روز جمعه سرکرده لاشخواران قرارگاه با نام و عنوان پوشالی سرهنگ پاسدار شکیبا که در طماعی و رذالت روی سیاه ژاندارمهای دوران شاه را سفید کرده ، نگذاشت حتی یک دست لباس اضافی، خمیر دندان و مسواک همراه خود بیاورم. این در حالی است که به زندان مرکزی زابل در فاصله ۲۰۰۰ کیلومتری از مرکز تبعید می شدم.
با یادآوری این حقیقت تأسف بار که مزدوران کیته توز و گدا صفت سپاه و اطلاعات رژیم پس از منحل نمودن مجمتع آموزشی – فرهنگی پرتو حکمت متعلق به اینجانب در بهار سال ۸۶ و نیز سرقت کلیه اسناد رسمی مالکیت ، ساختمان سه طبقه موسوم به ساختمان مدرسه را پلمب و پس از مدتی به کمک عوامل خود فروخته آنرا به فروش رساندند، اینکه بعنوان مشتی نمونه دو صد خروار دو سؤال خود را مطرح می نمایم:
سوال اول: آیا حق ندارم با صدای بلند اعلام نمایم که یک سرهنگ پاسدار در رژیم فقیه تنها با یک سرجوخه بدنام در رژیم شاه قابل مقایسه است و نه بیشتر؟!
سؤال دوم: آیا بر اساس همین قیاس منطقی نمیتوان گفت سر کرده باند مافیایی حاکم بر تهران یعنی شخص علی خامنه ای که قبل از انقلاب به علی گدا معروف بود ولی پس از انقلاب ۵۷ همواره در مصدر امور قرار گرفته و تا همین چند سال پیش بوقهای تبلیغاتی رژیم او را در ملکوت می نشاندند، پس از ۳۸ سال هنوز آنقدر شأن و لیاقت پیدا نکرده تا در قد و قواره یک ملای متوسط الاحوال در زمان شاه ظاهر شود؟!
واقعا که چه درست گفته اند که تربیت نا اهل را چون گردکان در گنبد است.
پیش به سوی انقلاب سوم، یعنی انقلاب دمکراتیک ایرانیان
 
زندانی سیاسی ارژنگ داودی
 زندان مرکزی زابل ۱۵ مهرماه ۱۳۹۵

بدون دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

لطفا دیدگاه خود را در اینجا بنویسید
لطفا نام خود را در اینجا بنویسید

خروج از نسخه موبایل