نامه حامی بهادری، شهروند بهایی محبوس در زندان تهران بزرگ

حامی بهادری

حامی بهادری، شهروند بهایی محبوس در تیپ شش سالن دو غربی زندان تهران بزرگ در نامه‌ای سرگشاده نسبت به تدام محرومیت از حقوق شهروندی خود اعتراض کرد.

به گزارش کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی، روز دوشنبه ۱۴ فروردین ماه ۱۴۰۲، حامی بهادری، شهروند بهایی، محبوس و بلاتکلیف در تیپ شش سالن دو غربی زندان تهران بزرگ، که در محرومیت از حقوق اولیه یک متهم به سر می‌برد با نگارش نامه ای سرگشاده نسبت به اعمال تبعیض بر او اعتراض کرد و خواستار احقاق حقوق از دست رفته وی بعنوان شهروند بهایی شد. این شهروند بهایی از تاریخ ۳۰ مهر ماه ۱۴۰۱ در بازداشت به سر می‌برد و از تمامی حقوق شهروندی یک متهم محروم است.

براساس نامه ای که جهت انتشار در اختیار حقوق بشر در ایران قرار گرفته است، این شهروند بهایی نسبت به مشمول نشدن پرونده وی برای اعطای (عفو مشروط) و آزادی وی در راستای همان بخشنامه معترض است و از سوی دیگر وی به نقض گسترده حقوق شهروندی وی از لحظه بازداشت، چگونگی بازداشت، مراحل بازجویی که شامل اخذ اعترافات اجباری از وی در مقابل دوربین و اعلام بازجویان به او مبنی بر اینکه قرار است اعدام بشود، بازپرسی و هم اینک که در تیپ شش سالن دو غربی زندان تهران بزرگ بسر می برد را مورد نقد قرار داده است.

متن کامل نامه اعتراضی حامی بهادری که جهت انتشار در اختیار کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی، قرار گرفته در ادامه می آید:‌

“مردم عزیز سلام / من حامی بهادری هستم، یک ایرانی، یک بهایی و یک بازداشتی.

من این پیغام را از زندان تهران بزرگ برای شما می‌فرستم. از شما می‌خواهم که چند دقیقه از وقت ارزشمند خود را بگذارید، تا من بتوانم ذره‌ ای از اینکه بهائی بودن در جمهوری اسلامی چگونه است را برای شما تشریح کنم.

حدود ۵ ماه قبل، ماموران وزارت اطلاعات به صورت غیرقانونی و در حالی که حکم تفتیش و یا بازداشتی نداشتند به خانه‌ ما یورش بردند و وسایل شخصی ما از قبیل کتاب، لپ تاپ، گوشی های تلفن همراه، اسناد اداری و حتی جواهرات خانواده من را توقیف کردند و من را بدون ارائه هیچگونه حکم قضایی از طرف قاضی بازداشت کردند و من را در شرایط غیر انسانی‌ در سلول انفرادی نگهداشتند، در دوران بازجویی به شکل فیزیکی و روانی شکنجه شدم و برای ساعتها در بیرون و در سرمای هوا نگهداشته شدم، حق استفاده از سرویس بهداشتی را وقتی به آن احتیاج داشتم به من ندادند، بازجویان سعی کردند من را مجبور کنند تا از همسرم طلاق بگیرم، من را تهدیدم کردند که می خواهند اعدامم کنند و مجبورم کردند جواب سوالات شان درباره‌ کوچکترین جزئیات زندگی‌ شخصی خود به آنها بدهم. در بخشی از بازجویی ها من را مقابل دوربین قرار دادند و گفتند که چون قرار است اعدام بشوم و وصیت خود را بکنم و بعد فیلم (اعتراف اجباری) از من ضبط کردند و در مجموع ۱۷ بار در حدود ۸۰ روز از من بازجوئی شدم و طی این مدت تمرکز بازجویان روی بهایی بودن من بود. به مدت ۳ ماه به من اجازه‌ داشتن وکیل مورد نظر خودم را ندادند.

در دوران بازپرسی وقتی به شعبه بازپرسی در دادسرای ناحیه ۳۳ تهران منتقل شدم در دفتر بازپرس مجبورم کردند کاغذهایی را بدون خواندن امضا کنم. تنها چیزی که به من اجازه دادند بخوانم یک برگه بود که مثلا قرار بود من را از اتهاماتی که به آنها منتسبم کرده بودند امضا کنم بود، در حالی که این برگه ها خالی بود و من تا آخر بازجوئی ها از اتهامات خود بی اطلاع بودم. محمود حاجی مرادی، بازپرس شعبه‌ ۲ دادسرای ناحیه ۳۳ تهران واقع در زندان اوین، من را در بازداشت نگهداشت و از تبدیل قرار قضایی پرونده من به وثیقه برای آزادی موقتم ممانعت کرد بدون اینکه محکوم بشوم به زندان منتقل شدم و پرونده‌ من را برای قاضی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران، نزد ابوالقاسم صلواتی ارجاع کردند. قاضی صلواتی بیش از ۲ ماه به وکیل من اجازه‌ دسترسی به پرونده یا حتی ورود به شعبه ۱۵ را نداد.

در ساعات پایانی ۱۳ اسفند ماه ۱۴۰۱، بعد از قطع شدن تلفن‌های زندان، مسئولان زندان به من خبر دادند که فردا صبح قرار است به دادگاه اعزام بشوم. صبح ۱۴ اسفند قبل از وصل شدن تلفن‌ها و بدون اینکه اجازه تماس به من برای اطلاع به وکیلم، من را با دستبند و پابند، مثل یک مجرم خطرناک، به دادگاه اعزام کردند. بعد از چند ساعت انتظار، من را برای ۵ دقیقه به داخل شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب نزد قاضی صلواتی بردند که این کل زمان جلسه‌ دادگاه من بود. آنچه مشخص بود این بود که ابوالقاسم صلواتی، بعنوان قاضی رسیدگی کننده به پرونده من حتی برای ۱ بار هم پرونده ام را مطالعه نکرده بود. اتهام اصلی من (فعالیت تبلیغی علیه نظام به نفع دیانت بهایی) عنوان شد.

من درخواست حضور وکیل مورد نظر خودم، تبدیل قرار قضایی پرونده ام از بازداشت به وثیقه برای آزادی موقت و دسترسی ام به مدارک کیفرخواستی که بر علیه من تنظیمی شده بود را کردم اما قاضی صلواتی، فقط درخواست حضور وکیل را قبول کرد و به من گفت که می‌تواند برای من ۵ سال زندان صادر کند. در همان هفته قاضی صلواتی به وکیل من گفت که به خاطر بهائی بودن، من را با وثیقه یا دستور عفو عمومی آزاد نخواهد کرد و قرار جلسه‌ بعدی را برای ۳ ماه بعد یعنی ۲۰ خرداد ۱۴۰۲ تنظیم کرد.

از زمان بازداشت من، بازجویان و باپرس دادسرای ناحیه ۳۳ تهران، جزئیات پرونده و اتهامات من را با ادعای امنیتی بودن پرونده مخفی نگهداشتند و هر زمان خانواده‌ من پیگیر وضعیت حقوقی پرونده من شدند و به دادسرا مراجعه کردند با پاسخهای سر بالا و دروغ مواجه شدند و حتی چندین مرحله به آنها گفته شد که قانون شامل حال بهائی ها نمی‌شود.

من همیشه یک ستاره‌ مخفی را که روی سینه‌ام پوشیده‌ام، حس کردم و به آن افتخار می‌کنم و امروز هم بیشتر از هر زمان دیگری به آن افتخار می‌کنم. من به خودم اجازه نمی‌دهم که یک قربانی باشم، دیگر سکوت نخواهم کرد، من به دنبال احقاق حقوق از دست رفته ام هستم و برای آن می‌جنگم.

حالا از شما می‌خواهم که صدای من باشید و به من کمک کنید که عدالتی که استحقاق آن را دارم به دست بیاورم. همچنین از برادران و خواهران بهائی خود می‌خواهم که بیش از قبل بلند شوند و از اتفاقاتی که برایشان افتاده و می‌افتد صحبت کنند و دیگر سکوت نکنند.”

در تشریح وضعیت نویسنده این نامه لازم به اشاره است، حامی بهادری، در تاریخ ۳۰ مهر ماه ۱۴۰۱، پس از یورش ماموران وزارت اطلاعات به محل سکونت وی در تهران پس از تفتیش و توقیف برخی لوازم‌ شخصی اش بازداشت و جهت بازجوئی به بند ۲۰۹ آن ارگان، منتقل و علیرغم اینکه خانواده وی در انتظار آزادی این شهروند بهایی با تودیع وثیقه بودند در پی مخالفت دادستان و تداوم بلاتکلیفی در تاریخ ۲۸ دی ماه ۱۴۰۱، به زندان تهران بزرگ منتقل و در تاریخ ۱۴ اسفند ماه ۱۴۰۱، در اولین جلسه دادرسی خود توسط شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران، به ریاست ابوالقاسم صلواتی محاکمه شد.

بدون دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

لطفا دیدگاه خود را در اینجا بنویسید
لطفا نام خود را در اینجا بنویسید

خروج از نسخه موبایل