دل‌نوشته همسر شریفه محمدی

 شریفه محمدی، آیدین و سیروس

کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی، در جایی خوانده بودم که از یک زندانی پرسیدند، چیزی لازم داری برایت بیاوریم، در جواب گفته بود؛ برایم نامه بنویسید!!

عزیز دلم شریفه جان می دانم که ممنوع الملاقات هستی و حتی اجازه تلفن هم نداری، با این وصف من برایت می نویسم و امیدوارم که این نامه به دستت برسد و خوشحالت کند.

عزیزم، امروز پانزده روز از بازداشت تو  می گذرد، آیدین و من هر لحظه چشم انتظار دیدن روی ماهت و  شنیدن صدایت هستیم. شب اول دستگیری ات از بازداشگاه تماس گرفتند و گفتند که حالت خوب نیست، اورژانس برایت دارو نوشت تا  من بروم و  دارو ها را تهیه کنم. متاسفم عزیزم، آیدین خواب بود و من نتوانستم همان لحظه اقدام کنم ، زمان برد  تا کسی را پیدا کنم که پیش آیدین بماند.

تا امروز که این دلنوشته را برایت می‌نویسم به همه ی مراجع سر زده ام و کسی پاسخ درستی از علت دستگیری ات به من نداده است. به هر  بخشی از دادسرا که مراجعه می کنم، انگار که تو یکی از اختلاسگران چند میلیاردی هستی و باید پاسخ گوی سؤالات  مربوطه باشی و به من می گویند، پرونده ات هنوز در مرحله تحقیقات است.

پرونده ات از روز اول بازداشت در شعبهٔ چهارم بازپرسی دادسرای عمومی و انقلاب رشت است.

اما بازپرس رجبی و منشی ایشان حاضر نیستند هیچ  پاسخی در مورد اتهاماتی که به تو نسبت داده آند  بدهند.

هر روز که  مراجعه میکنم، جوابهای سر بالا میدهند و با بی‌تفاوتی میگویند ده روز دیگر بیا!!

حتی بازپرس از روبرو شدن با من خودداری می کند. از چند روز پیش دیگر مرا به دادسرا هم راه نمی دهند.

نمی دانم چرا به تو اجازه تلفن نمی دهند تا با آیدین و من صحبت کنی. یقین دارم که هیچ کار خلافی انجام نداده ای، می دانم که انسان مهربان و پر تلاش و زحمتکشی  هستی تا زندگی خوبی برای خود و خانواده  بسازی  . تو هیچ جرمی مرتکب نشده ای جز تلاش برای زندگی بهتر و انسانی. همیشه در خدمت خانواده ات بوده ای، مهربان و خوش برخورد با دیگران هستی، وقت کافی برای دیگران می گذاری و سعی می کنی در غم و شادی اطرافیانت شریک باشی، از همین رو دوستان زیادی داری.

یادم می آید، سال ها پیش چقدر برای جمع آوری سابقه ی بیمه ی پدر از کار افتاده ات تلاش کردی. پیر مرد چهل سال در شهرهای مختلف تحت شرایط سخت، کارگری کرده بود و بیمه اش را کامل رد نکرده بودند. می دانم از آن پس با خودت عهد بسته ای که هر کجا حقی از دوستان و آشنایانت ضایع شود، پیگیری نمایی.

می گفتی، چرا انسان های شریف و زحمتکش باید حقشان پایمال شود و نتوانند ثمره ی سال ها تلاش و کارگری خود را دریافت نمایند. از همین رو ، تلاش می کنی تا آیدین خوب درس بخواند  و زندگی اش را تغییر دهد.

عزیز دلم، این را خوب می دانم که زمستان تمام می شود و رو سیاهی به زغال خواهد ماند.

من و آیدین بیصبرانه منتظر  هستیم تا تو را در آغوش بگیریم .

 

آیدین و سیروس

بدون دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

لطفا دیدگاه خود را در اینجا بنویسید
لطفا نام خود را در اینجا بنویسید

خروج از نسخه موبایل