نامه گلرخ ایرایی از زندان اوین؛ “برای داشتن حقوق اولیه‌، مجازات و کشته می‌شویم”

گلرخ ایرایی

گلرخ ایرایی، زندانی سیاسی محبوس در زندان اوین، “برای داشتن حقوق اولیه‌، مجازات و کشته می‌شویم” او با انتشار نامه‌ای اعتراضی در بخشی از آن نوشت: “در زندان قرچک و پس از خیزش انقلابی اخیر بسیاری از بازداشت‌شدگان که آگاهانه و با مطالبه‌ای مشخص به کف خیابان آمده بودند، با فشار نیروهای امنیتی و بعضا بازپرس بر خانواده و متعاقبا فشار خانواده بر زندانی، وادار به تغییر موضع و انکار خود می‌شدند. البته این بخشی از فشارهایی‌ست که بازداشت‌شدگان با آن مواجه بودند. برخی تا سرحد مرگ کتک خورده بودند، به برخی تعرض شده بود، مورد فحاشی قرار می‌گرفتند و تهدید به از دست دادن حقوق شهروندی می‌شدند.”

به گزارش کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی، گلرخ ایرایی، زندانی سیاسی محبوس در زندان اوین، با نگارش نامه ای ضمن بیان شرحی از نحوه بازداشت و روند بازجویی و محکومیت خود، به برخوردهای سیستماتیک جمهوری اسلامی با مخالفان خود اعتراض کرده است. خانم ایرایی در بخشی از این نامه با اشاره به ضرب و جرح، تعرض و فحاشی علیه بازداشت شدگان اعتراض‌های سراسری اخیر، نوشت که “ما برای حقوق اولیه‌ و سبک زندگی، روابط و پوشش، خوردن و نوشیدن، مجازات و کشته می‌شویم”.

متن این نامه که نسخه‌ای از آن جهت انتشار در اختیار کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی، قرار گرفته است، در ادامه می‌آید:

“از چه پشیمان باشیم؟

ما که مسکن‌مان زیر خط فقر است و فرزندان‌مان را با تن‌فروشی سیر می‌کنیم و برای هفتاد هزار تومان به دار آویخته می‌شویم و دستان‌مان به حکم شریعت بریده می‌شود، ما که فرزندان‌مان به جرم همراه داشتن چاقو به دار آویخته می‌شوند و قربانیان کودک‌کشی شده‌ایم و چشمان‌مان به ضرب گلوله تخلیه می‌شود،ما که نوجوانان‌مان در حمله‌های شیمیایی در حین تحصیلی که قرار بود مجانی باشد مسموم می‌شوند،ما که برای حقوق اولیه‌ و سبک زندگی، روابط و پوشش، خوردن و نوشیدن، مجازات و کشته می‌شویم، از چه پشیمان باشیم؟

عدم استقلال قوه‌ی قضائیه مبحث گفتگوهای بسیاری‌ست.

جمهوری اسلامی همواره در انکار آن است، اما آنچه اتفاق می‌افتد و آن را زندگی می‌کنیم اثباتی‌ست بر این ادعا

چهار مهر ۱۴۰۱ حدود یک هفته بعد از کشته شدن مهسا امینی و چهار ماه پس از آزادی‌ام با حمله‌ی نیروهای پلیس‌امنیت درِ خانه شکسته شد و یازده نفر با اسلحه و لگد به سمتم حمله کرده، با ضرب و شتم و فحاشی بازداشتم کردند.

پس از چند ساعت بازجویی و انتقال به وزرا و پس از آن بازجویی در پایگاهی موسوم به امام حسن مجتبی در جنوب شرق تهران به زندان قرچک ورامین منتقل شدم. پس از ده روز با ایجاد فضایی رعب‌آور به آگاهی شاپور رفتم و آنجا با تهدید و دست‌درازی ماموران آگاهی لخت و تفتیش بدنی شدم.

مدتی بعد توسط بازپرس حاج‌مرادی با اتهامات اجتماع و تبانی، تبلیغ علیه نظام و اخلال در نظم (بدون وجود مستنداتی) تفهیم اتهام شدم و حالا بعد از هفت ماه بلاتکلیفی توسط ایمان افشاری قاضی شعبه بیست‌و‌شش دادگاه انقلاب با پیشنهاد مطالبه‌ی عفو مواجه شدم. پس از مخالفتم با این پیشنهاد مشخصا در همان روز مقرر، که وعده داده بود در صورت تسلیم عفو، حکم آزادی را صادر کند، به هفت سال حبس محکوم شدم.

قوه قضائیه جمهوری‌اسلامی به مانند دیگر قوا، نهادها و سازمان‌هایش در سیطره‌ی استبدادی ارتجاعی ست و گماشتگان در هر جایگاه و با هر سِمتی آزادی عمل دارند برای برخوردهای سلیقه‌ای و اِعمال دستورات عوامل اطلاعاتی و سربازان گم‌نام رژیم.

ماهیت جمهوری‌اسلامی همان است که از ابتدای مصادره‌ی انقلاب بود و قضات فعلی نیز از اخلاف همان قضات دهه‌ی شصت و هیئت مرگ. همانانی که در تواب سازی‌های دهه‌ی شصت بسیاری را تحت شکنجه وادار به افشای همفکران و همرزمان خود و زدن تیر خلاص به آنان کردند. حال جمهوری‌اسلامی به جهت ساختن وجهه‌ای بین‌المللی و وانمود کردن به پایبندی به میثاق‌هایی که پذیرفته، وادار به تغییر رویه شد. سیاست امروز ایجاب می‌کند تواب‌سازی یا تعدیل اجباری مواضع مخالفان در پس نقابی از رافت و شفقت انجام شود.

در زندان قرچک و پس از خیزش انقلابی اخیر بسیاری از بازداشت‌شدگان که آگاهانه و با مطالبه‌ای مشخص به کف خیابان آمده بودند، با فشار نیروهای امنیتی و بعضا بازپرس بر خانواده و متعاقبا فشار خانواده بر زندانی، وادار به تغییر موضع و انکار خود می‌شدند. البته این بخشی از فشارهایی‌ست که بازداشت‌شدگان با آن مواجه بودند. برخی تا سرحد مرگ کتک خورده بودند، به برخی تعرض شده بود، مورد فحاشی قرار می‌گرفتند و تهدید به از دست دادن حقوق شهروندی می‌شدند.

وادار کردن افراد به ابراز پشیمانی مشروعیت از دست رفته را باز نمی‌آورد. پشیمانی زمانی شدنی‌ست که فرد دچار شرم باشد، از آنچه کرده است و نمی‌بایست می‌کرد یا دچار غفلت شده باشد در برابر وظیفه‌ای که به عهده‌اش بود.

دست‌داشتن در قتل‌های حکومتی و علم کردن چوبه‌های دار و صدور احکام مرگ، دامن زدن به فساد سیستماتیکی که به تورم افسارگسیخته و فروپاشی اقتصاد منجر شد و سرکوب مردمی که برای بهتر زیستن لب به اعتراض گشودند و با ضربتی روانه‌ی گورستان یا دچار نقص عضو شدند، شرم‌آور است و پشیمانی به بار می‌آورد اگر شرف کارکردی داشته باشد. روزانه در کشورمان چندین نفر به دلیل مخالفت سیاسی یا تفاوت عقیده با سیستم، خرید و فروش مخدر، سرقت یا قتل به دار آویخته می‌شوند. مرگ برای ما عادی شده‌است و برای آنان محل ارتزاق.

آمده بودند کوخ نشینان را کاخ نشین کنند و مستضعفان را سروری ببخشند. اما فساد سیستماتیک شد و اختلاس شغل دوم آقازاده‌ها شد. بیش از نیمی از جامعه فقیر شدند و فقر نهادینه شد و بیکاری، گرسنگی، تن‌فروشی، دریوزگی، بی‌خانمانی و گورخوابی، بخشی از بودن‌مان شد و تصور خیابان بدون کودکان کار محال شد. بازخوانی واژه‌ی مستضعف و جستن معنای عمیق تمدنی! در آن، از رنجِ در فقر زیستن نمی‌کاهد. فقرا را “قشر کم برخوردار” خواندن و دسته‌بندی گرسنگان در دهک چندم، چهره‌ی کریه فقر را بازسازی نمی‌کند.

همان‌طور که حلبی‌آباد‌ها را حاشیه‌ی شهر نام نهادن، از رنج ساکنان آن نکاست و سرپناهی برای‌شان نساخت. پشیمانی سهم آنانی شد که صدای انقلاب مردم را نشنیدند و اریکه‌ی قدرت‌شان سرنگون شد و سهم آنانی خواهد بود که از تاریخ درس نگرفتند و خیزش انقلابی مردم را ندیدند.

باشد که به سرنوشت دیکتاتورهای پیشین گرفتار شوند.

گلرخ ایرایی/اردیبهشت ۱۴۰۱/زندان اوین”

دیدگاهی بنویسید

لطفا دیدگاه خود را در اینجا بنویسید
لطفا نام خود را در اینجا بنویسید